<$BlogRSDUrl$>

 




خیلی وقت پیشا تو ی يه کتابی مشخصات زنهای متولدين ماهی که من توش به دنيا اومدم رو ميخوندم يا شايدم در مورد اسکارلت واقعی بود حالا دقيقا يادم نيست که خانومه در وضع مالی خيلی بدی بوده و صاحبخونه جوابش کرده بوده که تا سر ماه خونه رو خالی کنه اونم جایی برای اینکه اسبابهاشو ببره بذاره نداشته، اونوقت اون خانومه تازه ميره يه سگ توپولی موپولی هم بر ميداره مياره تو خونه که نگه داره !

حالا شده حکایت من ، تو این احوال و اوضاع پست پایینی که همچنان ادامه داره سرماخوردگی و فین فین رو هم تو اوج این گرما بهش اضافه کنین تازه رفتم اسمم رو کلاس رقص Salsa نوشتم که هفته ای یه شب برم این رقص و بصورت کلاسیک و از پایه یاد بگیرم ! اوضاع قاطی پاتی ذهنی و جیب نه چندان پر ( ؟) و کلاس رقص ! چکار کنم دیگه بالاخره آدم دو سه جای درست و حسابی میره خوب زشته اگه من نتونم به عنوان پارتنر یه آقای جنتلمنگ خوش تیپ سالسا برقصم !







تنهاتر از هميشه ام ، واقعا هيچکسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم . بعضی غمها تو زندگی ادم هست که فقط مال خودشه . حتی اگه به کس ديگه ای هم بگی اصلا شايد نفهمه که تو چی ميگی ؟ الان شرايط زندگيم اونقدر متزلزل و نا مطمئنه که حرفام ، نوشته هاو و ذهنم هيچ ثباتی نداره . يه روز خوشحالم و ذوق زده اما درست به فاصله چند ساعت داغون و بهم ريخته . يه مدت سعی کردم که درونم رو کنترل کنم و اينجا ننويسمشون . خوب کی حوصله داره بياد اينجا يه روز ببينه دارم از خوشيهام مينويسم اما فرداش نوشتم که دارم از افسردگی ميميرم . اصلا شايد کمتر کسی صحت و سقم نوشته هامو باور کنه . اوناييم که باور ميکنن پش خودشون ميگن خوب لابد ديوونه است دختره . اما امروز با خودم فکر کردم مگه نه اينکه من اينجا رو برای خودم مينويسم . برای روزهای تنهاييم . برای اينروزا که هيچکس رو ندارم باهاش حرف بزنم . حد اقل اين حق کوچولوی نوشتن و درد دل کردن برای خودمو از خودم نگيرم . معلومه که منم بلدم حرفهای خوب خوب بنویسم . مطالب اجتماعی و فرهنگی پر بار و .... اما هر آدمی بنا به شرایط خودش مینویسه ، حرف میزنه ، رفتار میکنه . منم الان تو مرحله ای از زندگیم هستم که اونقدر مسائل جدی و بحرانی دوروبرم هست که حتی اگه یه کدومشون اونطوری که قراره بشه و من برنامه ریزی کردم نشه واقعا در سرنوشت و مسیر زندگیم تاثیر بزرگی داره . برای همینه که مثل امروزی که این خبر و شنیدم که مساله اونطوری که من پیش بینی کرده بودم پیش نمیره تمام روز عین مرغ سرکنده بودم و بغض راه گلوم رو بسته بود . اگه این کار درست نشه حداقلش اینه که برای مدت ۲ سال از تمام زندگیم عقب میافتم . خدا کنه که بشه . . . . .

اینجا چون تو محیط جدیدم ، محیط بی رحمه ، رقابتیه ، باید خودمو خوب و سرحال نشون بدم ، نباید بذارم بقیه بفهمن حالم خوب نیست . اینا که دیگه خانوادم یا دوستای چند سالم نیستن بشینن پای دردودلام و دنبال راه حل باشن . برای همینه که تو دنیای واقعی باید خودمو شاد و قبراق نشون بدم . تا بتونم بمونم و ادامه بدم . . . . . .

فقط میمونیم من و این اتاق کوچولو و عکسهای روی دیوار و این پنجره مجازی . و یه کسی که دیگه حتی وقت نمیکنه ایمیلهای من رو هم چک کنه . چه برسه بخواد برام مرحم باشه .

آره اشک عزیزم بیا ، بیا بذار با هم به حال من گریه کنیم . به خاطر بی پناهیم ، به خاطر تنهاییم . بخاطر سرنوشتم که اینقدر به اما و اگرهای دیگران وابسته شده . بخاطر جرمهایی که مرتکب نشدم و دارم مجازات میشم .

لطفا اگه حالتون از خوندن افکار پراکنده و دروی وریهای یه موجود روان پریش بد میشه به اینجا سر نزنید . من تا این مشکلم تکلیفش معلوم نشه سراسر انتظار و غمگین خواهم بود . نه اینکه لحظه های خوب تو زندگیم نیست . قطعا هست ، اما اینجا فقط جایی خواهد بود برای زدن حرفهایی که در زندگی واقعیم به کسی نمیتونم بزنم . اینجا از این به بعد فقط یک دفترچه خاطرات شخصی خواهد بود ، هرچند زندگی من اونقدر پیچیده و قاطی پاتی شده که حتی شخصی ترین خاطراتم رو در توالت خونه هم نمیتونم پنهان کنم چه برسه به اینکه در اینترنت پخششون کنم . باور کنین راست میگم !






من خوبم . به شدت مشغول درس خوندن و امتحان بازی ! بچه تنبليه و فقط شب امتحانها درس خوندن ! دنباله سریالهای دنباله دار در زمان مقتضی حتما نگارش خواهد شد .

خونه ساکت ، طنين آواز عارف از دوردستها و اسکارلت غرق در کوهی از کتاب و کاغذ . . . . . .

در حاشیه : مامانم که اینجا بود یاد رفت ازش بخوام پشت دستمو داغ کنه که دیگه با پسرهای ایرانی رفت و امد نکنم . خیلی وقت بود که یادم رفته بود پسر ایرانی ( بدوت استثنا ؟ ) در رابطه با تو اول و شاید به تنها چیزی که فکر میکند دست یازیدن به زیر لباسهایت است . آشنایی اتفاقی با یه هموطن این موضوع رو بهم یاد آوری کرد ...... و من چقدر خوشحالم که دیگر آنقدر بچه نیستم که از دست اینجور ادمها حرص بخورم و سعی کنم بهشون بفهمونم که آدم باشن . به راحتی وقتی برای بار دوم بهم زنگ زد و گفت حالت چطوره با خونسردی تمام گفتم عالیم ، و دیگه نمیخوام صدای منحوس تو را بشنوم ! Hit the Road ! به همین راحتی !

پ . ن : معذرت ميخوام اگر کسانی بهشو ن بر خواهد خورد حرف بالا . احتمالا بالاخره مردم برادر و همسر و . . .. . . دارن . خودم هم برادر دارم و حتما مشمول قاعده بالا هستن ديگه . اما واقعا در زندگی من يکی اين مساله بدون استثنا صحت داشته !






امروز در ايران روز ( مادر ) است .

مامان عزيزم ، صميمی ترين دوست زندگيم ، کسی که از اولين رازهای دخترانگيم با تو حرف زدم . کسی که اولين و بهترین شنونده بزرگترين خطاهای زندگيم بودی و درست اون موقعی که انتظار سرزنش ازت داشتم بهم لبخند زدی و گفتی عیب نداره مامان جون آدم به دنیا میاد که تجربه کنه . ای کسيکه شونه های گرمت اولين آغوش امنيه که موقع غم و غصه هام بهش پناه ميارم ، با تمام افتخار به وجودت ميبا لم و وجود نازنينت رو با دنيا عوض نميکنم . خوشحالم که تو يه همچين روزی پيشم هستی و ميتونم تمام بدنت رو بو کنم و ببوسم . . . . . . . .





سرزمين رويايی تو آخرين پستش نوشته :

دلبسته باش ، اما وابسته نباش .

به نظر شما چطور ميشه دلبسته واقعی بود ، اما وابسته نبود ؟ ؟ ؟ خواهشم ميکنم از دنيای تئوری و اينکه بايد چنين بود و چنان نبود بيايم بيرون و نظر مون رو راجع به دنيای واقعی و زندگی روزمره خودمون بنويسيم . خيلی دلم ميخواد ياد بگيرم چجوری ميشه تمرين کرد که دلبسته بود اما وابسته نبود ؟ ؟ ؟





من ميمردم و اون صحنه ای که کلينز من عزيزم و بالاک نازنينم گريه ميکردن نمی ديدم ! ای جان ، ای جان !

با تشکر از کتی عزيزم که بهم لينک دادن رو ياد داد ، يکی به من بگه چجوری ميتونم عکس بذارم اينجا که عکس گريه اين دو تا دلبر و بذارم اينجا با هم بشينيم يه مرثيه سرايی بکنيم .

ضمن تشکر از دوستانی که ابراز همدردی کردن و با تبریک به طرفداران تیم ایتالیا باید با کمال غرور و افتخار عرض کنم که من همچنان با کمال افتخار به این تیم محبوب که پر از بازیکنان و مربیان جنتلمن و با شخصیته میبالم . باختن که باختن ! خوب خسته بودن ! فدای سرشون ! خوشتون اومد از اين فرهنگ بالا ؟ آخر بازی تشويقها رو که ديدين ؟ اصلا تيم بازنده ديده بودين اينقدر مودب ؟ همينه که من ازشون خوشم مياد ديگه . تا حالا هم همه بازيهاشون رو با قدرت برده بودن . اما ايتاليا چی ؟ همش به زور و با هزار نذرو نياز اومده بود بالا ! تا باشه آلمانيها ببازن که اينقدر محترمانه زمين بازی رو ترک کنن ، حالا اگه ايتالياايها باخته بودن ، واه واه که اين لات و لوتها چه کارا که نميکردن ! آخه مربی نازنین و جوون ما کجا و اون مربی پیر و پاتیل و قزمیت ایتالیا کجا ؟

جملات بالا برای اين نگاشته شد که همچين اين ايتاليا ايهای و بلاگستان ديگه اينقدر متلک بارمون نکنن ! ما بيدی نيستيم که با اين باد ها بلرزيم ! ما ایستاده مردیم ! شماها هنوز خانوم اسکارلت رو نشناختین ، هرچیزی که من دوستش داشته باشم و طرفدارش باشم همیشه تک و منحصر به فرده ! همیشه و در همه حال ! بله !

دی ديری دي ديری ديب آلمان !

دی ديری دي ديری ديب آلمان !

دی ديری دي ديری ديب آلمان !

پ.ن : شری جان لازم به ذکر ه که شما از قاعده بالا مستثنی هستین عزیزم . شما جزو معدود ایتالیا یی هایی هستی که اخلاق آلمانی داری !!!!!







دی دی ری دی دی ديب ديب آلمان !

دی دی ری دی دی ديب ديب آلمان !

دی دی ری دی دی ديب ديب آلمان !

دی دی ری دی دی ديب ديب آلمان !

دی دی ری دی دی ديب ديب آلمان !

تيم يعنی آلمان ، مربی يعنی یورگی جونم ، فوروارد هم يعنی کی ؟ ميروسلاو کلوزه !​!​!

بازی رو تو يه جای عمومی خيلی باحال که حدودا ۲و۳ هزار نفر بوديم ديدم . تقريبا فقط ۲۰۰ يا ۳۰۰ نفر طرفدار آلمان بوديم بقيه
آرژانتينی بودن . بعد از بازی آی جاتون خالی من و بقيه طرفداراری آلمان رقصيديم و بالاو پايين پريديم که نگو !

ويوااااااااااااااااا آلمانيااااااااااااااااااااااا !


پ.ن : ناگفته نمونه من دلم ميخواست آرژانتين و آلمان پای فينال باشن ، چون هردوشون اين دوره خيلی قوی هستن و من هردوشون رو خيلی دوست دارم . اما خوب ديگه اولش آلمااااان ن ن



This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com