تنهاتر از هميشه ام ، واقعا هيچکسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم . بعضی غمها تو زندگی ادم هست که فقط مال خودشه . حتی اگه به کس ديگه ای هم بگی اصلا شايد نفهمه که تو چی ميگی ؟ الان شرايط زندگيم اونقدر متزلزل و نا مطمئنه که حرفام ، نوشته هاو و ذهنم هيچ ثباتی نداره . يه روز خوشحالم و ذوق زده اما درست به فاصله چند ساعت داغون و بهم ريخته . يه مدت سعی کردم که درونم رو کنترل کنم و اينجا ننويسمشون . خوب کی حوصله داره بياد اينجا يه روز ببينه دارم از خوشيهام مينويسم اما فرداش نوشتم که دارم از افسردگی ميميرم . اصلا شايد کمتر کسی صحت و سقم نوشته هامو باور کنه . اوناييم که باور ميکنن پش خودشون ميگن خوب لابد ديوونه است دختره . اما امروز با خودم فکر کردم مگه نه اينکه من اينجا رو برای خودم مينويسم . برای روزهای تنهاييم . برای اينروزا که هيچکس رو ندارم باهاش حرف بزنم . حد اقل اين حق کوچولوی نوشتن و درد دل کردن برای خودمو از خودم نگيرم . معلومه که منم بلدم حرفهای خوب خوب بنویسم . مطالب اجتماعی و فرهنگی پر بار و .... اما هر آدمی بنا به شرایط خودش مینویسه ، حرف میزنه ، رفتار میکنه . منم الان تو مرحله ای از زندگیم هستم که اونقدر مسائل جدی و بحرانی دوروبرم هست که حتی اگه یه کدومشون اونطوری که قراره بشه و من برنامه ریزی کردم نشه واقعا در سرنوشت و مسیر زندگیم تاثیر بزرگی داره . برای همینه که مثل امروزی که این خبر و شنیدم که مساله اونطوری که من پیش بینی کرده بودم پیش نمیره تمام روز عین مرغ سرکنده بودم و بغض راه گلوم رو بسته بود . اگه این کار درست نشه حداقلش اینه که برای مدت ۲ سال از تمام زندگیم عقب میافتم . خدا کنه که بشه . . . . . اینجا چون تو محیط جدیدم ، محیط بی رحمه ، رقابتیه ، باید خودمو خوب و سرحال نشون بدم ، نباید بذارم بقیه بفهمن حالم خوب نیست . اینا که دیگه خانوادم یا دوستای چند سالم نیستن بشینن پای دردودلام و دنبال راه حل باشن . برای همینه که تو دنیای واقعی باید خودمو شاد و قبراق نشون بدم . تا بتونم بمونم و ادامه بدم . . . . . . فقط میمونیم من و این اتاق کوچولو و عکسهای روی دیوار و این پنجره مجازی . و یه کسی که دیگه حتی وقت نمیکنه ایمیلهای من رو هم چک کنه . چه برسه بخواد برام مرحم باشه . آره اشک عزیزم بیا ، بیا بذار با هم به حال من گریه کنیم . به خاطر بی پناهیم ، به خاطر تنهاییم . بخاطر سرنوشتم که اینقدر به اما و اگرهای دیگران وابسته شده . بخاطر جرمهایی که مرتکب نشدم و دارم مجازات میشم . لطفا اگه حالتون از خوندن افکار پراکنده و دروی وریهای یه موجود روان پریش بد میشه به اینجا سر نزنید . من تا این مشکلم تکلیفش معلوم نشه سراسر انتظار و غمگین خواهم بود . نه اینکه لحظه های خوب تو زندگیم نیست . قطعا هست ، اما اینجا فقط جایی خواهد بود برای زدن حرفهایی که در زندگی واقعیم به کسی نمیتونم بزنم . اینجا از این به بعد فقط یک دفترچه خاطرات شخصی خواهد بود ، هرچند زندگی من اونقدر پیچیده و قاطی پاتی شده که حتی شخصی ترین خاطراتم رو در توالت خونه هم نمیتونم پنهان کنم چه برسه به اینکه در اینترنت پخششون کنم . باور کنین راست میگم !
|
![]() |
آخرÙ٠٠طاÙب
اسکارلتدوستانمWholinkstome بایگانی
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
سپتامبر 2008
ژانویهٔ 2009
آوریل 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
|