<$BlogRSDUrl$>

 



- نمیدونم چرا ناخود آگاهم بهم میگه یه آرزوی مادی بکن. حالا چرا میگم آرزوی مادی؟ چون من هميشه اولین آرزوم سلامتی و خوشحالی عزیزانم هست. به نظرم مسايل دیگه در مقایسه با این هیچ ارزشی ندارن. اما حالا آرزوی مادیم چیه؟؟؟؟؟ دلم میخواد برم فروشگاه Virgin Megastore بعدشم یه کردیت کارد بدن دستم (که صدالبته مال خودم نباشه ها ! ) بعد بگن برو هرچی که دلت خواست بردار. آخ آخ منم که ولع موزیک و سی دی و فیلم و اینجور چیزا .... خلاصه که چه کیفی میکنم. اول هم میرم سراغ آهنگای لاتین آمریکای جنوبی و هرچی آلبوم رو که تا حالا ندارم برمیدارم . بعدشم میرم سراغ آهنگای قدیمی دهه ۶۰ و ۷۰ که آرشیو لخت و عورمو که اینجا انگار دزد قافله بهش حمله کرده کامل میکنم . . . آدم وقتی هزار تا چیز واجب و ضروری داره که باید بخره خوب اگه با کردیت کارد خودش بخواد بره سی دی بخره که عذاب وجدان میگیره دیگه . نمی گیره ؟

- «خوب بخور . خوبم ورزش کن » این شعار همیشگی منه. راستشو بخواین من آدم خوش خوراکی هستم . منظورم اینه که وقتی یه چیزی رو دوست دارم محاله بخوام برای اینکه چاقم میکنه یا برام ضرر داره و این حرفا ازش صرفنظر کنم . اصلا و ابدا ! چون به این حرفها اعتقادی ندارم . اتفاقا آدم اگه یه چیزی رو از روی عشق و علاقه و درست اون موقعی که هوس کرده بخوره خیلی هم برای سلامتی و شادابی روح و روانش خوبه . هیچوقت هم کسایی رو که از صبح تا شب به خودشون زجر میدن و چشم رو همه لذتهای دنیوی میبندن که یه گرم وزن اضافه نکنن نفهمیدمشون . یادش بخیر یه دوست داشتم همیشه ظهرها فقط جای ناهار ماست میخورد. آخه میشه ؟؟؟؟؟ در همین راستا امروز سر کار بعد از ناهار هوس کردم چیپس بخورم . یه چیپس برای خودم خریدم و جاتون خالی بعداز ناهار در مقابل چشمان حیرت زده همکارام چیپس رو تا ته خوردم . البته چیپسش کوچولو بودا ! بعدشم یکی از همکارام دیگه طاقت نیاورد و گفت که باورش نمیشه من چیپس خور باشم و هیکلم هم چاق و چله نباشه! طفلکی میگفت اگه یه چیپس کامل بخوره سریع پف میکنه و چاق میشه . منم بهش گفتم خانم جان دوای دردت ورزشه ورزش !


- اعتیاد از هر نوعش بده و به هر چی که باشه . حتی به یه چیز خوب مثل اینترنت. خدا همه معتادان اینترنتی رو شفا بده ! الهی آمین یا رب العالمین ........





اين چند وقته که کم مينويسم اونقده بلا از سرم گذشته اما خوب بعد از تمام پستيها و بلنديها تصميم گرفتم که خودم به خودم کمک کنم و اجازه ندم سختيها از پا دربيارنم . برای همينه که ميخوام مثبت انديش و مثبت نويس باشم . برای همين دارم سعی میکنم افکار منفی رو چه نوشتنی چه فکر کردنی چه غر زدنی همه جوره محل هاپو هم بهشون نذارم . دروغ چرا بهم تا حدی کمک هم کرده يعنی خودم راحت ترم که هر چيزی رو حتی اگه به زور هم شده مثبت تلقی کنم
در همين راستا اينو بگم که اين چند وقته بدجوری غم دور از وطن بهم رو کرده بود و دلتنگی اذيتم میکرد و هنوز هم ادامه داره . اما
ديروز که داشتم با يکی از دوستا و همکارای قبليم چت ميکردم اونقدر حرف از اين و اون و دورويی آدمها و زير آب زدن تو محيط کارش و آلودگی هوا و ... غر زد که بعدش که چتم تموم شد به اين فکر کردم که وای خدا جونم شکرت که اينجا آدم حداقل از اون همه خاله زنک بازی به دوره ... همون بهتر که اينجا من تو محيط کارم با مديران و بالادستيام اونقدر رابطه خشک و سردی دارم که رابطه فقط در چارچوب کار ه و بس . از طرفی هم با کارمندای معمولی که اکثرا هندی و پاکستانی و فيلیپينی هستن ( که بعدا يه پست مفصل راجع به اين جماعت عجيب و غريب خواهم نوشت ) خوشبختانه هيچ حرفی برای گفتن ندارم . آره خلاصه تنها بودن تو محيط کاری خشک و حرفه ای خيلی بهتر از کارکردن تو يه محيط مسموم و پر از چموش بازيه که همه قربون صدقه ات ميرن اما به جاش همچين پشت سرت غيبت ميکنن که ديگه هيچی . به قول فرنگيها anyway حالا دارم قضيه رو اينجوری ميبينم اتفاقا محيط کاری فعلی با همه خشک بودنش همچين بدم نيست . آدم يه جورايی اعصابش راحت تره...
خلاصه که اسکارلت جان Take it easy عزيزم !





در جواب به کامنت دوستی به نام «حامد» در پست قبلیم :
من قبلا هم گفتم . واقعيت اينه که من هم به گذشته کشورم افتخار میکنم اما فقط به عنوان بخشی از تاریخ ! همین و بس !

تو شرایط امروز حرف از گذشته زدن برای من یکی که مشمئز کننده است. فکر ميکنم اين نشون دهنده ضعفمون هست که تا حرف ايران ميشه برای فرار از واقعيتهای امروز خودمونو ميزنيم به کوچه علی چپ و هی ميگيم « ما این بوديم و ما اون بوديم» . اما از خودمون نمیپرسيم الان چی هستيم ؟ به قول دوستی ما وقتی نسلی هستیم که از اون جلال و جبروت کوروش و داریوش الان هیچی نداریم این تازه باعث خجالتمون باید باشه نه افتخار. من امروزی اگه فقط بشینم یه گوشه و به اون کوزه شکسته داریوش بنازم سخت در اشتباهم .

اگه یه جایی باشم که حرف از ایران میزنن و بعد میبینم هموطنام فورا حرف رو عوض میکنن و سرشون رو میبرن تو کبک و شروع میکنن از ایران دوهزاروپونصد سال پیش دم میزنن یاد دوران مدرسه میافتم که همیشه میگفتن برو با ولیت بیا ! یاد اون بچه هه که تو مدرسه با بقیه دعوا میکرد بعدشم میگفت «فردا مامانم رو میارم مدرسه» . یعنی خودش اونقدر توانایی نداشت که بدون بزرگترش مشکلش رو حل کنه . حالا به ما هم هرچی میگن میگیم ای بابا اجداد ما این بودن و اون بودن ...
منظورم فقط از نظر سياسی نيست . از نظر اجتماعی هم همينطوره . يه نگاه به جوونهامون بنداز . يا تو ايران هستيم و در حسرت مهاجرت و آزادی جوونيمون رو تلف ميکنيم يا وقتی با هزار سختی ميايم بيرون اينجا در دوری از عزيزان و دلبستگيهامون در سرزمين مادری زندگيمون رو در انزوا و افسردگی طی ميکنيم .

به ورزش کشورمون نگاه کن . تو همه چی از آخر اوليم ..... مثلا همين تيم فوتبالمون با هزار سختی رفته جام جهانی . هنوز نرفته سروصداها و فشارهای بين المللی شروع شده . ديگه اين تيم ملی با چه روحيه ای بره آلمان بازی کنه ؟ وقتی CNN داره از دنيا رای گيری ميکنه که تيم ايران رو راه بدن يا ندن ؟

تفریح وسرگرمی جوونامون هم که شده اکس و حشیش و اینجور چیزا . . .
حالا من نمیدونم باز چرا باید بگیم ما چی بودیم ؟ بهتره بگیم ما چی هستیم ؟ یا بگیم ما چی میتونیم باشیم ؟





۱- من چون تازه اسباب کشی کردم به خونه جديد هنوز تلويزيون و ماهواره و اينجورچيزا ندارم . اما امروز صبح روزنامه محلی اينجا اين تيتر و صفحه اول زده :
AHMADINEJAD: WE WILL COUNTINUE NUCLEAR RESEARCH EVEN IF TOLD TO HALD BY THE UN
اين خبر راسته؟؟؟

۲ - مکالمه تلفنی یک روز تعطیل من با دوست ایتالیاییم :
- Hi , How are you?
- I am fine, and u?
- I am ok, I am not disturbing you ? what were you doing?
- Nothing special! just reading the newspaper.
- Oh, I see. So you got the new! what do you think?
- Yeap, it's interesting... I am reading that finally Angie & Brad have confirmed they are expecting a baby!
- What???? The world is following the news about your country. I was searching whole days the news about sanctions against Iran and you are telling me the news of Brangelina's baby? Oh Scarlett, I didn't expect this from you!
- Well, you know If I want to follow the Iran news and think about them, I would be crazy by the end of the week. Do you like this to be happen? ???
- Hahah, not at all!
- So, Please shut up!
- Ok, Otherwise you will ask Ahmadinejad to pull the gun and shoot us. yeah?
- Yeah!- Ok then. I do appologize.-
Ok, Bye
- Bye
پ . ن: از بابت این فرمت قره قاطی وبلاگ ازتون معذرت میخوام . هرکاری میکنم نمیتونم فرمت فارسی و انگلیسی رو با هم تطبیق بدم.





آی . . . دروازه بان شهر
باز کن !
(کلون را) باز کن !
که من بازگشتن
نمی توانم !
دروازه عشق و زندگی را
به رویم بسته اند !
و قلبم را آکنده اند
از درد و دريغ
تنها
تنها
تنها من مانده ام
و چله نشينی يآسها و شکستها !

.......
خرابه این تنهایی را
اما
به جا خواهم گذارد !
و چون ابرو هوا
آزاد خواهم شد
و خواهم پیمود
تنگه وحشتزایی را
که در فاصله اکنون
و دنیای فرداست !


آی . . . دروازه بان شهر !
باز کن
(کلون را) باز کن !
که من بازگشتن
نمی توانم
بازکن دروازه بان !
در را !
باز کن تا در تلاش زنده من
مردی را ببینی
زجری را بخوانی
عشقی را بدانی !
باز کن
من انتظار خسته ات را
در صدای پای خود آرام خواهم کرد
بازکن
دروازه بان دیگر !
در را با ...


( اسماعیل شاهرودی )



This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com