اين چند وقته که کم مينويسم اونقده بلا از سرم گذشته اما خوب بعد از تمام پستيها و بلنديها تصميم گرفتم که خودم به خودم کمک کنم و اجازه ندم سختيها از پا دربيارنم . برای همينه که ميخوام مثبت انديش و مثبت نويس باشم . برای همين دارم سعی میکنم افکار منفی رو چه نوشتنی چه فکر کردنی چه غر زدنی همه جوره محل هاپو هم بهشون نذارم . دروغ چرا بهم تا حدی کمک هم کرده يعنی خودم راحت ترم که هر چيزی رو حتی اگه به زور هم شده مثبت تلقی کنم در همين راستا اينو بگم که اين چند وقته بدجوری غم دور از وطن بهم رو کرده بود و دلتنگی اذيتم میکرد و هنوز هم ادامه داره . اما ديروز که داشتم با يکی از دوستا و همکارای قبليم چت ميکردم اونقدر حرف از اين و اون و دورويی آدمها و زير آب زدن تو محيط کارش و آلودگی هوا و ... غر زد که بعدش که چتم تموم شد به اين فکر کردم که وای خدا جونم شکرت که اينجا آدم حداقل از اون همه خاله زنک بازی به دوره ... همون بهتر که اينجا من تو محيط کارم با مديران و بالادستيام اونقدر رابطه خشک و سردی دارم که رابطه فقط در چارچوب کار ه و بس . از طرفی هم با کارمندای معمولی که اکثرا هندی و پاکستانی و فيلیپينی هستن ( که بعدا يه پست مفصل راجع به اين جماعت عجيب و غريب خواهم نوشت ) خوشبختانه هيچ حرفی برای گفتن ندارم . آره خلاصه تنها بودن تو محيط کاری خشک و حرفه ای خيلی بهتر از کارکردن تو يه محيط مسموم و پر از چموش بازيه که همه قربون صدقه ات ميرن اما به جاش همچين پشت سرت غيبت ميکنن که ديگه هيچی . به قول فرنگيها anyway حالا دارم قضيه رو اينجوری ميبينم اتفاقا محيط کاری فعلی با همه خشک بودنش همچين بدم نيست . آدم يه جورايی اعصابش راحت تره... خلاصه که اسکارلت جان Take it easy عزيزم !
|
![]() |
آخرÙ٠٠طاÙب
اسکارلتدوستانمWholinkstome بایگانی
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
سپتامبر 2008
ژانویهٔ 2009
آوریل 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
|