از سر کار ميام خونه از شدت خستگی عين جنازه ميخوابم . بعد که بيدار ميشم از غصه سکوت و تنهايی نميتونم از جام بلند شم. به ساعت نگاه ميکنم ميبينم تازه هشت شبه . خوب حالا بقيه شب رو چکار بايد بکنم ؟
يه حس تلخی دارم که نميتونم بگم چجوريه . يه جورايی حس ميکنم حال صادق هدايت رو اونموقع که خودکشی کرد ميفهمم .