يک روز کاری شلوغ ، مثل روزهای ديگر کاری . . . با حدود ۵۰ ايميل باز نشده در باکسم محل کارم را ترک ميکنم. از سر کار در ترافيک و هياهوی شهر در حاليکه شيشه های بسته درون اتوموبيل را گرم و آرام کرده به مال نزديک خانه ام میروم. ميوه ، نون ، ماست ميوه ای ، برای اولين بار شريمپ و کباب لقمه ای و غذای آماده برای شب چرخ دستی ام را پر ميکنند . به خانه ام مي آيم . خانه کوچک و قرمز رنگم . وسايل را در يخچال جابجا ميکنم . برای اولين بار ماشين ظرفشويی خانه ام را روشن ميکنم و ظرفهای شسته نشده چند روزه را درون آن جای ميدهم . احساس خوبی است ، انگار شاخ گاو را شکسته ام که ماشین ظرفشویی را بکار انداخته ام . لباش ورزشم را میپوشم . آرایش ملایم میکنم و به جیم میروم . باران می بارد . . در جیم به زندگیهای متفاوت آدمهای داخل جیم فکر میکنم . به دوست صمیمی ایتالیاییم . به اینکه سال نو و کریسمس را تصمیم گرفته تنها به جشنی در یکی از هتلهای گران شهر برود. به اینکه در جواب سوالم که برای سال نو به دیدن خانواده اش نمیرود پوزخندی میزند و میگوید که از خانواده اش و از ایتالیامتنفر است . دوازده سال است که به ایتالیا نرفته . به پسر سیاه پوستی که من از او میترسم و دخترهای اروپایی داخل جیم عاشق او ، هیکل حجیم و سکسی اش ! هستند . پسر فقط ورزش میکند و به کسی اعتنا نمیکند. شر شر باران . . .. به خانه بر میگردم . حمام آب داغ ، خزیدن در تختم با حوله حمام . نوشتن وبلاگ از زیر پتو و روی تخت . خواب ، خواب عمیق . . . . زندگی اینروزهای من ، تنها ، آرام ، منتظر ، خسته ، پر تلاش ، امیدوار . . . . .
|
![]() |
آخرÙ٠٠طاÙب
اسکارلتدوستانمWholinkstome بایگانی
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
سپتامبر 2008
ژانویهٔ 2009
آوریل 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
|