عشق تو مرا تسلا می دهد
نيز وحشتی
از آن که اين رمه آن ارج نمی داشت که من
تو را ناشناخته بميرم
(شاملو)
چی تو اين حس عجيب و غريبه که بی خبری ازش منقلبم ميکنه انگار که دنيا برام به آخر رسيده و شنيدن صداش انگار که فواره اميد و زندگی رو به روم باز ميکنه ! وقتی به خودم میام که میبینم ناخود آگاه از جام بلند شدم و دو دور دور خونه کوچيکم چرخيدم و آواز خوندم و پریدم بالا و پایین . این چه حسیه که بدون اینکه بفهمم تمام آهنگ (مهتاب ) ويگن رو در حاليکه سرم رو شونه های محکم و متواضعش ماوی گرفته رقصیدم . خوشمزه است ، نه ؟