MED عزیز یه سوالی تو کامنت قبلی پرسیده بود گفتم اینجا جواب رو بنویسم که در واقع در راستای همون ترجمه بخشی از اون مورد پایین باشه. MED کاملا درست ميگه ، وقتی دو تا چيز رو با هم مقايسه میکنيم در واقع بايد با هم سنخيت داشته باشن هرچند که اندازه معيارها با هم متفاوت باشن. ايران و کانادا هم به هر حال به عنوان دو تا ( مليت) با هم قابل مقايسه هستن هرچند که امکان داره اختلافهاشون اندازه های بزرگی داشته باشه. مثلا اين مدل شاخصی داره به اسم PDI که در واقع هست Power Distance Index. اين شاخص در مورد ايرانيها نسبت به کاناداييها خيلی بالاست. يعنی اينکه در ايران فاصله بين طبقات اجتماعی و خيلی چيزای ديگه بر اساس قدرت اشخاص تعيين ميشه . اونی که مقام بالاتری داره ، قدرت بيشتری برای انجام هر کاری داره. اين شاخص در کانادا خيلی پايينه . اين يعنی اينکه اينجا اونقدر مدير عامل يه شرکت و کارمند معموليش فاصله شون از زمين تا آسمون نيست. میزان این شاخص برای ایران حدودا ۵۸ هست و برای کانادا حدود ۳۹. جالبیش اینه که ایران نسبت به بقیه کشورهای مسلمون شاخص پایینتری داره . این یعنی اینکه درسته ما نسبت به کشورهای پیشرفته وضع خوبی نداریم اما خوب تو کشورهای مسلمون وضعمون بهتر از بقیه است. یه مثال ساده ای که میتونم بزنم اینه که کاناداییها سر کلاس دانشگاه مخصوصا تو دوره فوق لیسانس که من دیدم خیلی راحت سر کلاس میشینن و حتی پاشون رو هم روی میز میذارن . خیلی راحت به استاد سر کلاس میگن Edward! یا اینکه Steve! چون اعتقاد ندارن که اون استاد دانشگاه یه ادم فضاییه . یه ادمیه که دکترا گرفته حالا هم من نوعی دارم با شهریه ام بهش حقوق میدم تا بیاد سر کلاس به من درس بده . اما تو دانشگاه ایران اساتید رو یا باید آقای دکتر x یا خانوم دکتر y معرفی کنی. ( امیدورام دوستانی که تو ایران هستن این مساله رو بی ادبی کاناداییها ندونن ، مساله اینجا خیلی عادیه و درواقع همون اختلاف فرهنگیه است که داریم ازش حرف میزنیم. کاناداییها کلا آدمهای مودب و مهربونی هستن) . یه شاخص دیگه در این مدل Individualism در مقابل Collectivism هست. هرچی کشوری پیشرفته تر باشه آدمهای Individualist بیشتری داره و برعکس. کانادا بیشترین آمار Individualism رو با عدد ۸۰ داره و در مقابل ایران کمترین شاخصش در این مدل همین Individualism هست با عدد ۴۱. یک آدم IDV آدمی هست که زندگی ، هدف ، برنامه ریزی و موفقیت و شکستش رو بیشتر از هرچیزی به خودش نسبت میده و خودش رو به تنهایی مقید به ایجاد تغییر تو زندگیش میکنه . اما بر عکسش جوامع Collectivist بیشتر خودشون رو در ارتباط با افراد خانواده یا جامعشون میدونن و میزان تاثیر خودشون به عنوان یک ّIndividual رو در تعیین سرنوشتشون خیلی کم میدونن. یعنی فردیتشون براشون اهمیت و قدرت کمتری داره . خود من این مدل رو خیلی اینجا تجربه کردم . بقیه آدمها رو دیدم . وقتی براشون مشکلی پیش میاد زانوی غم بغل نمیکنن میشینن فکر میکنن ببینن از کجا باید شروع کنن و دوباره بسازن. هرچند ضعیف و کند ، اما بلند میشن و خودشون شروع به ساختن زندگیشون میکنن. نمیشینن به امید پدرومادر و شوهر و همسایه و دوست پسرو . . . وقتی تازه از ایران اومده بودم یه جورایی دیگران و خانوادم رو مسوول یه سری ناکامیها میدونستم و به زمین و زمان کفر میگفتم . تا یه مشکلی پیش میومد تلفن رو برمیداشتم زنگ میزدم ایران حالا گریه نکن و کی گریه کن. خانواده طفلکم هم مجبور میشدن دنبال یه راه چاره بگردن برام ببینن چکار میتونن بکنن. اما حالا اینجا وقتی مشکلی پیش میاد میشینم فکر میکنم ببینم چکار باید بکنم ؟ به خانواده ام هم چیزی نمیگم بعد که مشکل حل شد بهشون یا میگم یا نمیگم . چون میبینم آدمهای اطرافم همه همینطورین . اما من فکر میکنم سوال MED عزیز اینه که خوب شرایط ایجاد جامعه امروز ما با جامعه کانادایی کاملا متفاوت بوده و نباید این دو رو با هم مقایسه کرد. باید بگم من فکر میکنم این حرف قسمت اولش درسته یعنی پر واضحه که شرایط شکل گرفتن شخصیت من یک دختر ۲۹ ساله ایرانی کاملا متفاوت با شرایط شکل گیری شخصیت یک دختر ۲۹ ساله کانادایی هست. منی که تا ۲۷ سالگی مامانم حتی جورابام و لباس زیرام رو هم شسته نمیشه توقع داشت با دختر کانادایی همکلاسیم Alison که درست همسن منه و از ۱۸ سالگیش خانوادش بهش گفتن باید اجاره خونه بدی و ۲۰ سالش بوده رفته با دوست پسرش زندگی کرده و نصف اجاره خونه رو داده بعد اون پسره ولش کرده مجبور شده رفته ۳ سال هم مکزیک جاهای مختلف کار کرده و بعد رفته انگیلیس و از اونجا دوباره برگشته کانادا شروع کرده به درس و کار ، از نظر فرهنگی و میزان Individualism یکی باشم. مسلمه که برای اون جا افتاده که بمیره و بمونه خودشه و خودش. مساله مطالعه این مدل Hofstede هم اینه که فرهنگهای مختلف رو فقط ( معرفی ) میکنه ، کارش این نیست که بگه چرا این فرهنگ اینجوری شده و چرا اون فرهنگ اونجوری نشده . معرفی و شناخت فرهنگ یک ملت یک مساله است ، ریشه یابی چرایی و چگونگی شکل گیری اون فرهنگها یک مساله دیگه است.
|
![]() |
آخرÙ٠٠طاÙب
اسکارلتدوستانمWholinkstome بایگانی
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
سپتامبر 2008
ژانویهٔ 2009
آوریل 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
|