خيلی وقته که تمرين کردم حرص خيلی چيزا رو تو اون سرزمين نخورم چون حس وطن پرستيم اونقدر قوی بوده و هست که اگه بخوام سر هر موضوعی حرص بخورم از وظيفه اصلی خودم به عنوان يه فرد که نگهداری سلامت روحی ، روانی و جسمی خودمه ميمونم. اما يه وقتايی با خوندن داستان زندگی زنهايی مثل (شمامه) چنان غمی تو وجودم انباشته ميشه که ديگه نميتونم هيچ کاری بکنم . من فکر ميکنم مساله خيلی ساده است . فارغ از هر اعتقاد و دين و سنت و عرفی که داشته باشیم اينو بايد قبول کنيم که تو اين دنيای به اين بزرگی که پر از هياهوی جنگ و فقرو نابرابری و هزار ناهنجاری ديگه است که اکثرا ما کنترلی برا اونها نداريم و نميتونيم داشته باشم ، ( بدن ) هر آدم خصوصی ترين و با ارزشترين چيزيه که هر ( آدم ) ی فارغ از جنسيتش ميتونه و بايد براش تصميم بگيره . پس اگه من نوعی نتونم در مورد ( بدن ) خودم تصميم بگيرم اصلا برای چی زندگی کنم ؟ چطوری زندگی کنم ؟ اگه من نتونم در مورد ( بدن ) خودم تصميم بگيرم که چکار کنم و چکار نکنم پس (من ) بودن من ديگه چه تعريفی ميتونه داشته باشه ؟ مگه نه اينکه ( من ) تشکيل شده از روح و جسم . مگه نه اينکه جسم همون کاری رو ميکنه که روح ميخواد. پس (من )يعنی چی ؟ بدن من مثل هر چیز دیگه ای حق داره امتحان کنه ، ناشناخته ها رو کشف کنه ، بر فرض که دو بار هم خطا کنه ، بر فرض که چهار بار هم خارج از سنت و عرف و هر دیوار دیگه ای خواهش داشته باشه . چه اشکالی داره اگه این فرصت رو خواست ، این فرصت رو بهش بدیم . اگه خواهشش گذری و پوچ باشه که خودش با تجربه به اشتباه خودش پی میبره و ایندفعه دیگه محکمتر از دفعه قبل میشینه سرجاش . اگه هم خواهشش قوی و موندگار بود که حقشه بهش این خواسته رو بدیم. سنگسار کردن زنی که برای بدن خودش ، فقط و فقط برای بدن خودش تصمیم گرفته و آزارش به کس دیگه ای نرسیده به جز توحش چه اسم دیگه ای میتونه داشته باشه ؟ گيريم که خيلی چيزا درست بشه ، گيريم که از فردا مساله گرونی و فقرو فحشا و بمب اتمی و تحريم و همه اينها حل بشه ، با دريدگانی مثل پدرو برادر و شوهر شمامه چه بايد کرد؟؟؟؟؟؟ من همیشه گفتم و میگم کار فرهنگی تو کشور ما نیاز به زمان داره و خواست و اراده گروهی خودمون. به نظر من کار فرهنگی یعنی اینکه خودمون رو اول ( آدم ) ببینیم ، نه ( جنسیت ). کار فرهنگی یعنی اینکه (مرد) های کشور ما به قانون سنگسار اعتراض کنن . فارغ از جنسیت ! باور کنین الان که خونم از خوندن این داستان به جوش اومده ذره ای به این فکر نمیکنم که من زنم و این قانون ضد زن حالم رو بد کرده . من همونقدر که دلم برای شمامه میسوزه ، برای حماقت و ابلهی پدرو برادرو شوهرش هم میسوزه . تو همین وبلاگستان خودمون چند تا ( مرد ) فرهیخته و دنیا دیده و به اصطلاح امروز روشنفکر داریم ؟ که من مطمئنم خیلی داریم . تو وبلاگ چند تا از مردها دیدیم که در نکوهش سنگسار بنویسن ؟ چند تا مرد ایرونی رو میشناسین که اگه زن یا خواهرش رو با کس دیگه ای ببینه خون و خونریزی راه نندازه ؟ خیلی دلم میخواد فرهنگ سازی رو از خودمون شروع کنیم . از تو مرد ایرانی ، از تویی که باید کمک کنی تا قانون سنگسار برداشته بشه . از تویی که باید از حقوق زن دفاع کنی . از تویی که باید اینو بفهمی اگه حقوق زن تو اجتماعت پیشرفت نکنه حقوق توی ( مرد) هم پیشرفت نمیکنه .
|
![]() |
آخرÙ٠٠طاÙب
اسکارلتدوستانمWholinkstome بایگانی
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
سپتامبر 2008
ژانویهٔ 2009
آوریل 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
|