این پست ( حس ) منه نسبت به مقوله مورد بحث ، که میتونه لزوما از نظر بعضیها منطقی هم نباشه ! گفتم که گفته باشم ! خوبه این ژرفا خانوم هست که درست پستهایی رو بنویسه که من میخواستم بنویسم اما حس نوشتنشون رو نداشتم . منهم میرم و تو کامنتدونیش نظرم رو مینویسم و راحت! . پست امروزشم که دیگه درست همونیه که من میخواستم بگم ، اما دیدم اگه بازم تو کامنتدونیش نظر بذارم خیلی طولانی میشه اینه که دزدی موضوع کردم من هم نظر خودم رو میگم تا بلکه به یه نتیجه ای برسیم و یه گره کور فرهنگی دیگه رو باز کنیم ! ! ! ! ! ! راستش من حالا خوب يا بد اينطوری شدم ديگه . کاريش هم نميشه کرد. آدم يه چيزايی رو تو زندگيش ميبينه بعد اگه تعداد تجربه های اون مدليت زياد بشه کم کم برات تبديل به يه اصل ميشه که تو همه باورهات رو بر همون فرضیه میذاری مگر اينکه بر خلافش ثابت بشه . من خيلی قبلترها که تو ايران هم بودم به اين نتيجه رسيده بودم هرچی دامنه ارتباطم رو با مردم تنگتر کنم راحت ترم . اما چون تو مملکت خودم بودم يه رابطه هايی برام اجتناب نا پذير بود و عذابم ميداد. از وقتی اومدم بيرون و تنها شدم اين باور در من بيشتر شدت گرفت که دوست ندارم با ايرانيهای اينجا رفت و آمد کنم . يه بار ميری و ميايی دلت وا بشه در عوض تا صد روز بايد تاوان مزاحمتها و حرف مفتهاشون رو بدی. اينه که دندونامو کشيدم و خلاص ! تا يه ايرانی ميبينم ازش فاصله ميگيرم . اينجوری راحت ترم و بعضی وقتها اونقدر احساس آسايش ميکنم که حد نداره . اصلا شايد يکی از دلايلی که اينجا موندگار شدم با همه سختيها و دوريها و مشکلاتش همينه که در روابط اجتماعیم با ادمها به یه ارامش و اطمینان خاطر نسبی رسیدم. شاید اولش سخت به نظر بیاد اونم اینه که روابط به اون گرمیه محیط ایران نیست . اما برای من این بهتره . من به آرامش و امنیت بیشتر نیاز دارم تا رفت و امد و تشویش . مشکلاتی که ژرفا تو وبلاگش گفته و کامنتهایی که بعضی دوستان براش گذاشتن میبینم بیشتر حول و حوش تلکه کردن هموطنان عزیز و مزاحمتها و توقعهای وقت و بی وقتشونه که از خانواده های ایرانی دارن. شاید شماها چون خانواده هستین بیشتر اینجور مزاحمتها براتون پیش میاد اما برای من که یه دختر مجردم مشکل به شکل دیگه ای وجود داره که بیشتر اذیتم میکنه . اینجا اگه دختر ایرانی ببینی که از دو حالت خارج نیست : یا اونقدر بهت چپ چپ نگاه میکنه و بهت حسودی میکنه و میخواد تو همه چی از مدل جوراب پوشیدنت تا رشته ای که درس میخونی و جایی که کار میکنی باهات رقابت کنه که آدم حس میکنه همش یه سایه سنگین و یا یه نگاه تو زندگیشه و دایم احساس معذب بودن داری. یا اینکه اونقدر کوته فکره و تمام هم و غمش اینه که الکی ژست آبدوخیاری برات میاد که من بابام اله و ننم بله و ما تو ایران ۸ تا کارخونه داریم و الخ و بلخ ! که بازم دلم میخواد سر به تن اینجور ادمهای ندید بدید نباشه . خانوم جان مبارکت باشه هر چی که داری. به من چه ! والا بالاه من همیشه گفتم تمام افتخارم و غرورم اینه که بچه یه پدر و مادر جوون و روشنقکر از قشر مالی متوسط هستم . یه دونه خونه هم بیشتر تو ایران نداریم ، اونم محل متوسط شهر ! نه نیاوران و الهیه و فرمانیه ! دست از سر کچل ما بردارین . ما همینطوری حالمون خوبه و راضی نیستیم جامون رو با آدمهایی مثل شما عوض کنیم. اگه هم خدای نخواسته پسر ایرانی ببینی که با بی فکری تمام ( خیلی خودم رو کنترل کردم فحش ندادم !) عین این آدمهای علاف و تازه از پشت کوه اومده و از قحطی فرار کرده اولین فکری که میکنه اینه که چجوری یه جوری حرف رو بکشونه به همونجایی که معمولا تو خونه های خودشون با مامان و آبجی هاشون همون مدلی حرف میزنن. بدی مساله اینه که تا یه دختر مجرد ایرانی میبینن که اینجا تنها زندگی میکنه و خونه اش هم تنهاییه و همخونه نداره لابد فکر میکنن آش با جاش ! خوب یکی نیست بگه ادم علاف بی هویت اگه منم مثل تو علاف بودم که پدر خودم اینجا و خونوادم تو ایران در نمیومد که پاشم بیام اینجا تنها زندگی کنم و درس بخونم و کار کنم که . پس حتما من یه اصولی برای زندگیم دارم . حالا اینکه چرا تو فکر میکنی دختر خارج از کشور وقتی تنها زندگی میکنه دیگه در خونه اش به روی هر قاشق نشسته ای بازه الله اعلم ! خلاصه که در دیکشنری من ایرانی ، لبنانی ، مصری ، هندی ، پاکستانی ، و بطور کشورهای جهان سومی رفت و آمد ممنوع ! مگر اینه فردیت اون آدمه اونقدر قوی باشه که اثر ملیتیش رو در ذهن من از بین ببره . خود من هم لابد به عنوان یه ایرانی همین حس رو در بقیه میذارم . تا با کسی برخورد میکنم و قتی ازم میپرسن کجایی هستی میگم : من ایرانی هستم . طرف چشمهاش چهار تا میشه و خیلی که مودب باشه و سوالهای اعصاب خورد کن نپرسه فورا فاصله میگیره . اما بعد از یه مدت رفت و آمد که متوجه خصوصیتهای فردی ادم میشن خوب با ادم دوستی میکنن. من هم این مساله رو هرچند سخت بوده اما اینجوری در کش کردم که من بعنوان یک فرد ملیتم نه تنها بهم کردیت نمیده بلکه تو روابط اجتماعیم دو تا قدم هم عقب ترم میبره . پس باید خودم سعی کنم اونقدر بعد فردی خودم رو تقویت کنم تا اون اثر نا مطلوب ملیتی رو از بین ببره . خوشبختانه تا حالا که نسبتا موفق بودم و مشگلی نداشتم. این رو هم بگم که من چه بخوام و چه نخوام ایرانی هستم و ملیتم درواقع ریشه منه . آدم بدون ریشه هم مثل آدم بی هویته . اگر هم صحبتی پیش بیاد خودم رو با اعتماد به نفس نشون میدم و میگم من ایرانی هستم و سعی میکنم بهشون بفهمونم هر ملیتی در طول تاریخ بنا به شرایط جغرافیایی و اجتماعی و خیلی چیزهای دیگه در شرایط متفاوتی قرار داره . کسی هم پیش من اجازه نداره به ملیتم از گل نازک تر بگه . اگر نه حسابش با کرام الکاتبینه ! دوست ندارم تعریف الکی بکنم یا بشنوم چون جایی برای تعریف وجود نداره اما خوب پیش خارجیها حد اقل حقظ ظاهر میکنم. تو این دو سالی که از ایران اومدم بیرون اینجا فقط یه دوست ایرانی دارم که اونهم از زمان دبیرستان دوستم بوده و هر از گاهی همدیگرو دورادور و در حد محدود میبینیم. اخیرا هم خودم یه خانواده خوب که خودم دستچینشون کردم و حس میکنم مدل هم هستیم میشناسم که همدیگرو میبینیم. خلاصه که دو ستان گفتن که برای انتخاب دوست یه معیارهایی دارن که توش ملیت مطرح نیست . اما با کمال تاسف من باید بگم که برای من یکی از معیارهای انتخاب دوست همانا ملیت هست ! رفت و امد با ایرانی و جهان سومی ممنوع ! تا اطلاع ثانوی ! مگر برخلافش ثابت بشه ! ! !
|
![]() |
آخرÙ٠٠طاÙب
اسکارلتدوستانمWholinkstome بایگانی
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
سپتامبر 2008
ژانویهٔ 2009
آوریل 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
|