<$BlogRSDUrl$>

 



بعضی وقتها فکر میکنم خوبه که من مسوولیت یه حونه و زندگی باهام نیست . دیروز صبح که از خواب پا شدم گفتم بذار امروز یه چیزی درست کنم و غذا از بیرون نخرم . یه بسته استیک توی یخچال داشتم گذاشتمش بیرون که یخش وا شه . نزدیکهای ظهر که شد استیک رو شستمش و گذاشتمش توی آبکش کوچولو تا یه کم آبش بره و بندازمش تو ماهی تابه . اما بعد از چند دقیقه چون دستم خورده بود به گوشت با اینکه چند بار شسته بودمش حال بدی داشتم . آخرش دیدم از نظر روانی هیچ جور اعصابم راحت نمیشه مگه اینکه تمام گوشت استیک شسته و تمیز شده آماده برای طبخ رو درسته بندازم تو سطل آشغال ! بعدش همچین آرامشی بهم دست داده بود که انگار دنیا رو بهم دادن!

خودم هم معنی این کار رو نمی فهمم اما خوب دیگه خوشحال بودم حد اقل اهل و عیالی تو خونه نیستن که سر ظهری از گرسنگی تلف بشن. از اولش هم با آشپزی کردن میونه خوبی نداشتم .



This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com