<$BlogRSDUrl$>

 




سلام - من زنده ام ! زياد حس نوشتن ندارم . نه اينکه نخوام وبلاگ بنويسم و اين حرفها . نه ! حس ميکنم تو يه مرحله ای هستم که دلم نميخواد هيچ کار جدی تو زندگيم انجام بدم . دلم تنگ شده برای اينکه بتونم يه مدت ريلکس کنم و دغدغه جدی نداشته باشم . بعد از خلاص شدن از درسها يکی دو تا کار جانبي ديگه بود که خوب و جالب بود اما خوب به هرحال کار و زمان نياز داشت و نميشد اونجوری که بايد ذهن رو خالی کرد اما ظاهرا اونها هم تموم شده و من يکی دو روزه وقتی ميام خونه ميتونم روبروی تلويزيون دراز بکشم و مجله زرد بخونم و کانالهای مختلف تلويزيون رو دوره کنم . حالا نه اينکه اين کارها رو تا حالا نميکردم - همه اين کارها رو تا حالا حتی با شدت بيشتری هم انجام ميدادم اما خوب بالاخره اون عذاب وجدان لعنتیه همیشه بود ! اما الان نيست و اين احساس خوبيه .

یک سری مسایل مهم و تصمیم گیریهای حساس زندگیم بوده که برنامه داشتم بعد از اینکه درسم تموم شد و به یه ثبات نسبی رسیدم روشون کار کنم . یعنی یه مسایلی که اذیتم میکنه و من فکر میکنم باید یه کاری براشون انجام بدم اما تا حالا ترجیح دادم فقط صبور باشم و با یه دست چند تا هندونه بر ندارم تا بتونم هرکدومشون رو با کیفیت خوب انجام بدم . ضمن اینکه تا حالا هم به صورت واقعی با توجه به شرایط موجود توان انجامشون رو نداشتم .

خوب حالا زمانش رسیده و من باید فکر کنم ببینم چجوری و از کجا باید شروع کنم . خانوادم معتقدن هنوز زوده و باید یه مدت بیشتری استراحت کنم و بذارم زندگیم رو همین روال پیش بره اما خودم فکر میکنم بهترین کاری که میتونم بکنم اینه که ضمن حفظ آرامش و نگهداشتن روحیه ام باید کم کم شروع کنم که بهترین تصمیم رو بگیرم و بعد هم تا جایی که میتونم عملیشون کنم . مسایل ، مهم و حساسن . هر تصمیمی که بگیرم شاید مسیر آینده زندگیم بستگی به همین تصمیمهایی که میگیرم داشته باشن . برای همین خیلی دلم میخواد کسایی مثل خانوادم یا یه مشاور خوب پیشم بودن تا میتونستم با هاشون حرف بزنم و صلاح مشورت کنم . اما خوب بجز خانوادم به کسی اطمینان ندارم و دلم برای خانوادم هم میسوزه که بخوام دوباره بندازمشون تو فکر و خیال ، هرچند میدونم که مثل بقیه پدرومادرهای دیگه الان تمام فکر و حواسشون پیش دختر تنهاشون و دغدغه های رندگیش هست . به هر حال من نوعا نمیتونم راکد بمونم وقتی احساس کنم که باید شروع کنم باید این کار رو انجام بدم . امیدوارم که تصمیم درست رو در موقع درست بگیرم .

تا این آخر هفته به استراحتم ادامه میدم و بعد شروع به فکر کردن و تصمیم گیری میکنم . . . احساس میکنم اون انرژي مثبت (خدا) که همیشه معتقدم دنیا رو (حد اقل در مورد زندگی من ) رو یه روال منطقی و درست راه برده + تلاش و انرژی که شخص خودم صرف زندگیم خواهم کرد همه چیز رو در جهت درست پیش خوهد برد. . . به مقادیر زیادی انرژی مثبت نیاز دارم ، اگه کسی انرزیهای مثبتش کارسازه فوت کردن به این طرف یادتون نره لطفا !



This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com