<$BlogRSDUrl$>

 




در طول روز کارهام رو انجام ميدم ، به جلسات کاريم ميرم و تصميم ميگيرم ، ساعتها رانندگی ميکنم ، کتاب ميخونم ، موزيک گوش ميکنم و تمام روزمره های ديگه رو در دنیای واقعی انجام میدم . اما سريال روياها و تخيلات در درونم برای خودشون زندگی جداگانه ای دارن. روزی چند بار برای برخوردهای مختلف با آدمهای زندگيم تصميم ميگيرن ، روزی چند بار کارم رو عوض ميکنن ، روزی چند بار با ادم روياهام آشتی ميکنن ، قهر ميکنن ، گاهی مهربون ميشن و گاهی سخت . گاهی احساس خوشبختی و موفقیت میکنن و گاهی احساس یاس و افسردگی. گاهی تصمیم میگیرن که من برگردم برم ایران و گاهی خوشحال و مسرور از اینکه ترک وطن کرده. همچنان غوغايی در درونم برپاست . اونقدر که حس ميکنم داستان زندگی روياييم خيلی پررنگ تر از داستان زندگی واقعيم شده . يهو با يه تلنگر از حپروت ميام بيرون ، به اطراف نگاه ميکنم . بيشتر از هميشه يادم ميافته که تنهام . انگار ديگه من و تنهايی با همديگه دوست شديم . . .



This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com