برای اين ترم يه موضوع Reserach Proposal برداشتم که عنوانش هست ( چرا سازمانهای ايرانی تو کار تيمی ضعيف هستن ؟ ) اين دغدغه ای بوده که من هميشه در طول مدت زندگيم در ايران چه تو محل کارم چه تو دانشگاه و NGO هايی که فعاليت ميکردم داشتم . يعنی يه جورايی فکر ميکنم اينکه ما تو هيچی به هيچ جا نرسيديم دليليش همينه که کار تيمی رو نه بلديم و نه اگه بلد هم هستيم غرضها تنبلیها ٬و عقده های شخصيمون بهمون اجازه ميده يه عضو فعال برای تيممون باشيم . هميشه فردگرايی و حصول آرمانهای فردی رو به خواستهای تيمی ترجيح داديم . مطالعه تاريخ اجتماعی٬ سیاسی ٬فرهنگی و حتی ورزشیمون هم این مساله رو بهمون ثابت میکنه . مثلا تو ورزش ما هیچوقت تو ورزشهای تیمی قابل مقایسه با سطح قابل قبول دنیا نبودیم . تو فوتبال ٬ والیبال ٬ بسکتبال و بقیه ورزشهای تیمی ما ضعیفیم اگه هم یه موفقیتهای کوچیکی داشتیم باز هم اثر تلاش یک یا چند «فرد» و نه یک «تیم» بوده که یه چیزی برای ما داشته . مثلا همه صحنه هایی رو به یاد داریم که خداداد عزیزی یا علی دایی رگ ترکمنی یا ترکیشون گل کرده و رفتن دو تا هم گل زدن اما همیشه با رفتن و کنارگذاشته شدن اون دو سه تا مهره فردی تیم کلپس کرده . برتری ایران تو کشتی و وزنه برداری هم که کاملا معلومه فقط نتیجه استعداد و تلاش یه فردی مثل مثلا رضازاده است که پدر خودشو درمیاره تا یه وزنه بزنه که صدالبته باز هم ربطی به کار تیمی نداره . پیشینه سیاسی و فرهنگیمون هم که معلومه دیگه همیشه ما ایرونیها تک تک بلدیم حرف بزنیم و نظر بدیم و افاده بیایم اما خیلی کم تونستیم یه تیم بشیم و حرف و هدفمون رو بصورت سازماندهی شده دنبال کنیم . نمونش تو همین وبلاگستان که به نظرم نمونه بسیار واضح و کوچیکی از کل جامعه ایرانیهاست . همین چند روز پیش بود که سرزمین رویایی یه پیشنهاد برای مبارزه با فیلترینگ داد . همه فقط گفتن نه نمیشه و از این حرفها . اما اصلا هیچکدوممون نیومدیم در قالب یه تیم بشیم یه سری بریم ریشه یابی کنیم که چجوری فیلترینگ اجرا میشه یه سری دیگه بریم دنبال راهکارهای مبارزه برای فیلترینگ و یه سری دیگه هم مسوول اطلاع رسانی باشیم . هممون پراکنده یه چیزایی گفتیم و بعدشم ماجرا بدون هیچ نتیجه ای به فراموشی سپرده شد. گواه سیاسی این مساله هم واضحترینش اینه که ایران چه قبلا و چه ایران معاصر هیچوقت یه حزب حالا با هر گرایشی نداشته که بتونه چند صباحی دووم بیاره . همیشه تا یه حزبی پا گرفته و داشته به یه دستاوردهایی میرسیده اعضای اون حزب سر تمایلات و خودخواهییهای فردی و اینگه «گفتمان روشن و واضح و بدون غرض ورزی» با هم نداشتن اساس اون حزب از هم پاشیده و حزب و اعضائش با مخ خوردن زمین . احزاب پراکنده زمان انقلاب و همینطور حزب جبهه مشارکت بعد از دوم خرداد مثالهای خوبی در این زمینه هستن . مثلا جبهه مشارکتیها که ادعاشون میشد جمعی از نخبگان و اصلاح طلبان و دموکراتها هستن اصلا امروز هیچ اثری از آثارشون باقی مونده ؟ حتی یک دستاورد مثبت که بشه تو تاریخ ثبتش کرد؟ به هر حال تمام اینها با عث شد که من فارغ از هر گونه جنبه غرض ورزی و سیاسی و اجتماعی و فقط به صرف یه کار آکادمیک این موضوع رو با علاقه انتخاب کنم و دنبال پیدا کردن یه راهکارهایی برای حل این مشکل باشم . روزی که این موضوع رو انتخاب کردم با ولع تمام میخواستم و هنوز هم میخوام که یه کار اساسی و آکادمیک قوی ارائه بدم که اولا خودم به عنوان یه ایرانی و بعد هم بقیه دانشجوها و سازمانها اگه خواستن ازش استفاده کنن. زمینه تحقیق منهم فقط بررسی رفتار تیمی در سازمانها و شرکتهای ایرانی هست یعنی بررسی رفتار اجتماعی افراد . هیچ کاری هم به سیاست و ورزش و این حرفا ندارم و اصلا زمینه تحقیق من نیست . به هر حال چون خودمم ایرانی هستم خوشبختانه تونستم موافقت گروه تصویب رو تو دانشگاهمون برای این موضوع بگیرم . اما هرچی بیشتر میرم جلو بیشتر عذاب میکشم برای اینکه من تا حالا فکر میکردم ما ایرانیها احتمالا « فرد» خوبی میتونیم باشیم اما تو کار تیمی مشکل داریم . اما الان دارم متوجه میشم که اصلا ما ایرانیها حتی یه « فرد » موثر هم نمیتونیم یا نمیخواهیم که باشیم . دلیل این حرفم اینه که با هزار زور و زحمت و التماس و آشنا و پارتی تونستم چند تا لینک تو ایران پیدا کنم که مدیران ارشد شرکتها بهم اجازه دادن من یه سری چک لیست رو بین بعضی از کارکنان اون شرکتها پخش کنم و ازشون بخوام که جواب اون سوالها رو بدن . برای اینکه مطمئن باشم که پرسنل بدون دغدغه از دست دادن امنیت شغلی و با فراغ بال به سوالهام جواب بدن ازشون خواستم که اسمهاشون رو ننویسن . از کارفرما ها هم خواستم پرسنل رو متقاعد کنن که حتما به سوالها بطور دقیق و صادقانه جواب بدن چون این کار هیچ اثر منفی برای هیچکس نداره فقط میتونه کمک کنه به پیشرفت شرایط و محیط کاریشون . ظاهرا هم همه شرایط بر وفق مراد بوده و من حتی برای اینکه مطمئن بشم که روال کار داره به درستی انجام میشه یکی از اعضای خانوادم در ایران رو کلی بیچاره کردم که حتما خودش بره تو اون جلساتی که پرسنل دارن چک لیست رو پر میکنن تا اگه شبهاتی یا سوالی دارن براشون توضیح بده . خلاصه که بعد از تمام این مدت حالا که اصل چک لیستها برام ارسال شده از شدت عصبانیت دارم به خودم میپیچم ! باید باشین و ببینین که چجوری جواب سوالات رو دادن . من مخصوصا سوالها رو به صورت چهار گزینه ای مطرح نکردم و از روش Descriptive Methodology استفاده کردم تا شرکت کنندگان در نظرسنجی بتونن واقعا اون چیزایی رو که فکر میکنن تو شرکتهاشون مانع از کار تیمی میشه شرح و تو ضیح بدن . اما جوابها رو که میخونم میبینم اصلا انگار در حالی که داشتن خمیازه میکشیدن یا تلفنی داشتن با دوستاشون غیبت میکردن جواب سوالها رو دادن . بعضیها که معلومه حتی خود سوال رو یه بار تا آخر کامل نخوندن چون جوابی که نوشتن اصلا ربطی به موضوع نداره . این موضوع خیلی لجمو درآورده چون مثلا افرادی که تو این نظر سنجی بودن از مدیران تحصیلکرده و جوون و نیروی فعال کاری شرکتهای خودشون بودن . وقتی این قشر اینقدر سطحی رفتار کنن وای به حال بقیه افراد . من فکر میکردم هر گونه راه در روی احتمالی برای پاسخ دهندگان رو بستم مثلا اینکه قبلا براشون توضح داده بودم که این کار حاصلش هرچی که باشه نتیجه تلاش شبانه روزی من خواهد بود که feedback ش به نفع نظام کاری اجتماعی کشورمون خواهد بود. سعی کردم بهشون تفهیم کنم که شما که قرار نیست هیچ هزینه مالی یا زمانی چیزی تو این موضوع صرف کنین . کارفرماتون یه لطفی هم بهتون کرده و از ساعت کاریتون که باید کار میکردین زده و نیم ساعت بردتتون تو اتاق کنفرانس و به خرج من ! بهتون چای و شیرینی هم داده و در اذای اینا فقط ازتون خواسته شده که خبرتون به این سوالها با دقت جواب بدین . دلم میخواد به همشون یه پیغام بدم که خانمها و آقایون برین مدارک دانشگاهیتون رو بریزین تو سطل زباله یا نه اصلا جداگانه تحویل شهرداری بدین که حداقل به صنعت بازیافت کاغذ تو ایران یه کمکی بشه . به قول خورشید خانم تو یکی از پستهاش نوشته بود که« از موضوع تحقیقم نا امید شدم بررسی توریسم در آمریکای جنوبی موضوع بهتری باید باشد » ! حالا من هم همینطور دارم فکر میکنم آخه من جون بکنم رو یه موضوعی کار کنم که شرایط کاری این تنبلهای تن پرور پیشرفت کنه ؟ ؟ ؟ اما خوب هی دارم به خودم یاد آوری میکنم که منم اگه بخوام مثل اونها انفعالی برخورد کنم میشم یه «ایرانی بی انگیزه » مثل خودشون . دارم سعی میکنم به خودم مسلط بشم و هدفم یادم نره . یادم نره که دلم میخواد یک« مدیر زن ایرانی موفق » باشم . یادم نره که برای این هدفم کم سختی نکشیدم . یادم بمونه که من میتونم یا حداقل سعی میکنم که بتونم یه حرف نو برای گفتن داشته باشم . یادم نره که پیشرفت ایران حالا به هر روش و قیمتی پیشرفت منه . پس موضوعم رو عوض نمیکنم و باز هم ادامه میدم
|
![]() |
آخرÙ٠٠طاÙب
اسکارلتدوستانمWholinkstome بایگانی
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مارس 2008
آوریل 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
سپتامبر 2008
ژانویهٔ 2009
آوریل 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
|