<$BlogRSDUrl$>

 



وقتها فکر کردن به يه چيزهايی حالت رو حسابی به هم ميريزه . اگه بخوام فکر کنم که چه مسافرت رويايی برای اين تابستون درنظر گرفته بودم و همش به خاطر روان پریش بودن یه آقایی و بی نظمی يه خانوم دیگه برنامه ام به هم خورد ديوونه ميشم (شايد هم تا حالا شده باشم ؟) قرار بود برای فينال بازيها آلمان باشم و از اونجا هم يه تور چند روزه خوب و مفرح به چند تا شهر دور و اطراف . اما خوب همشون Fucked up!

حالا مجبورم بالاخره يه سفر برم . چون هم مرخصی اجباری دارم ، هم بليطش رو دارم (بگذريم که کلی جريمه برای تغيير مسير دادم ) و هم بايد اين ويزای شنگن رو بالاخره استفاده کنم . چون شنيدم اگه استفاده نکنم دفعه بعد که ميخوام درخواست ويزا کنم اين يه مورد منفی ميشه . تا الان هم که ساعتهای آخر قبل از پروازمه نميدونم که سفرم يه هفته طول خواهد کشيد يا دو هفته ! ! ! اين برای آدم منظم و با برنامه ای مثل من يعنی استرس س س س س س! اما خوب بالاخره مجبورم ادای آدمهای با روحيه و کول و ريلکس رو در بيارم و حالا که اينهمه هزينه کردم و بالاخره دارم ميرم بتونم نهايت استفاده رو ببرم ...... پس سعی ميکنم مثل مرفهين بی غم و درد سفرنامه مارکوپولويی جذاب بنويسم . . . منتظر باشین خوشگلا !



بعدا نوشته شد:
خوب من الان خبر دار شدم که برنامه همسفرم جور شد ه و من با خيال راحتتری ميتونم برای مدت دو هفته برنامه ريزی کنم . هنوز هیچ کاریم رو انجام ندادم . باید یه سری لباس و خورده ریز بشورم و چند تا خرید کوچولو برای سفر. خونه رو هم باید تمیز کنم چون تازگیها حتی یه جای خونه هم که یه ذره بهم میریزه پر مورچه میشه . امشب و فردا کل روز رو وقت دارم که کارهام رو انجام بدم .
فردا شب میرم زوریخ و از اونجا هم به میلان .



This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com