<$BlogRSDUrl$>

 




(جفت الهی من) ، از تلویزیون شنیدم الان . آیا واقعا وجود داره ؟






از الان تا دو ماه ديگه که چند تا واحد درسي به علاوه پايان نامه ام رو بايد روشون کار کنم خيلی دوران سختی رو دارم. روزی تقريبا ۹ ساعت کار تمام وقت بدون وقفه ( باور کنين بدون وقفه ) وقتی هم ميرسم خونه اونقدر خسته ام که نگو ! اما چاره ای نيست اين دو ماه رو هرجوری شده بايد مقاومت کنم و هر چه بيشتر تمرکز کنم . به مقادير متنابهی انرژي و انگيزه نياز دارم.


خانومها و آقایان درسخون و با اراده ، کسی پيشنهادی داره ؟ الان بيشترين مشکلات سد راهم ايناست :

۱- نميتونم تمام شبهای هفته رو تنها خونه بمونم و درس بخونم ، هرجوری شده يکی دو شب در هفته رو بايد برم بيرون يه دور کوتاه با يه دوستی بزنم يه قهوه ای ، چايی ، يا شام بخورم بعد بيام خونه . وقتی ميرسم خونه ديگه ساعت شده حدود ۱۱ و زياد وقتی برای درس خوندن ندارم. اگه میشد اراده میکردم وسط هفته تو خونه میموندم همش خیلی خوب میشد.


۲- سه تا درس تخصصی سختم رو الان دارم همزمان با پايان نامه ام ميخونم. هر وقت ميرم سر درسهام عذاب وجدان اينکه پرو ژم مونده ميگيرتم و بر عکس !


۳- مشکل اصليم اينه که وقت زيادی رو به اينترنت و وبگردی ميگذرونم . چند بار ايميلم رو رفرش ميکنم. اين لينکهای بغل شبی چندین بار بهشون سرک کشيده ميشه .








MED عزیز یه سوالی تو کامنت قبلی پرسیده بود گفتم اینجا جواب رو بنویسم که در واقع در راستای همون ترجمه بخشی از اون مورد پایین باشه.

MED کاملا درست ميگه ، وقتی دو تا چيز رو با هم مقايسه میکنيم در واقع بايد با هم سنخيت داشته باشن هرچند که اندازه معيارها با هم متفاوت باشن. ايران و کانادا هم به هر حال به عنوان دو تا ( مليت) با هم قابل مقايسه هستن هرچند که امکان داره اختلافهاشون اندازه های بزرگی داشته باشه.

مثلا اين مدل شاخصی داره به اسم PDI که در واقع هست Power Distance Index. اين شاخص در مورد ايرانيها نسبت به کاناداييها خيلی بالاست. يعنی اينکه در ايران فاصله بين طبقات اجتماعی و خيلی چيزای ديگه بر اساس قدرت اشخاص تعيين ميشه . اونی که مقام بالاتری داره ، قدرت بيشتری برای انجام هر کاری داره. اين شاخص در کانادا خيلی پايينه . اين يعنی اينکه اينجا اونقدر مدير عامل يه شرکت و کارمند معموليش فاصله شون از زمين تا آسمون نيست. میزان این شاخص برای ایران حدودا ۵۸ هست و برای کانادا حدود ۳۹. جالبیش اینه که ایران نسبت به بقیه کشورهای مسلمون شاخص پایینتری داره . این یعنی اینکه درسته ما نسبت به کشورهای پیشرفته وضع خوبی نداریم اما خوب تو کشورهای مسلمون وضعمون بهتر از بقیه است.
یه مثال ساده ای که میتونم بزنم اینه که کاناداییها سر کلاس دانشگاه مخصوصا تو دوره فوق لیسانس که من دیدم خیلی راحت سر کلاس میشینن و حتی پاشون رو هم روی میز میذارن . خیلی راحت به استاد سر کلاس میگن Edward! یا اینکه Steve! چون اعتقاد ندارن که اون استاد دانشگاه یه ادم فضاییه . یه ادمیه که دکترا گرفته حالا هم من نوعی دارم با شهریه ام بهش حقوق میدم تا بیاد سر کلاس به من درس بده . اما تو دانشگاه ایران اساتید رو یا باید آقای دکتر x یا خانوم دکتر y معرفی کنی.

( امیدورام دوستانی که تو ایران هستن این مساله رو بی ادبی کاناداییها ندونن ، مساله اینجا خیلی عادیه و درواقع همون اختلاف فرهنگیه است که داریم ازش حرف میزنیم. کاناداییها کلا آدمهای مودب و مهربونی هستن) .

یه شاخص دیگه در این مدل Individualism در مقابل Collectivism هست. هرچی کشوری پیشرفته تر باشه آدمهای Individualist بیشتری داره و برعکس. کانادا بیشترین آمار Individualism رو با عدد ۸۰ داره و در مقابل ایران کمترین شاخصش در این مدل همین Individualism هست با عدد ۴۱. یک آدم IDV آدمی هست که زندگی ، هدف ، برنامه ریزی و موفقیت و شکستش رو بیشتر از هرچیزی به خودش نسبت میده و خودش رو به تنهایی مقید به ایجاد تغییر تو زندگیش میکنه . اما بر عکسش جوامع Collectivist بیشتر خودشون رو در ارتباط با افراد خانواده یا جامعشون میدونن و میزان تاثیر خودشون به عنوان یک ّIndividual رو در تعیین سرنوشتشون خیلی کم میدونن. یعنی فردیتشون براشون اهمیت و قدرت کمتری داره .

خود من این مدل رو خیلی اینجا تجربه کردم . بقیه آدمها رو دیدم . وقتی براشون مشکلی پیش میاد زانوی غم بغل نمیکنن میشینن فکر میکنن ببینن از کجا باید شروع کنن و دوباره بسازن. هرچند ضعیف و کند ، اما بلند میشن و خودشون شروع به ساختن زندگیشون میکنن. نمیشینن به امید پدرومادر و شوهر و همسایه و دوست پسرو . . . وقتی تازه از ایران اومده بودم یه جورایی دیگران و خانوادم رو مسوول یه سری ناکامیها میدونستم و به زمین و زمان کفر میگفتم . تا یه مشکلی پیش میومد تلفن رو برمیداشتم زنگ میزدم ایران حالا گریه نکن و کی گریه کن. خانواده طفلکم هم مجبور میشدن دنبال یه راه چاره بگردن برام ببینن چکار میتونن بکنن. اما حالا اینجا وقتی مشکلی پیش میاد میشینم فکر میکنم ببینم چکار باید بکنم ؟ به خانواده ام هم چیزی نمیگم بعد که مشکل حل شد بهشون یا میگم یا نمیگم . چون میبینم آدمهای اطرافم همه همینطورین .

اما من فکر میکنم سوال MED عزیز اینه که خوب شرایط ایجاد جامعه امروز ما با جامعه کانادایی کاملا متفاوت بوده و نباید این دو رو با هم مقایسه کرد. باید بگم من فکر میکنم این حرف قسمت اولش درسته یعنی پر واضحه که شرایط شکل گرفتن شخصیت من یک دختر ۲۹ ساله ایرانی کاملا متفاوت با شرایط شکل گیری شخصیت یک دختر ۲۹ ساله کانادایی هست. منی که تا ۲۷ سالگی مامانم حتی جورابام و لباس زیرام رو هم شسته نمیشه توقع داشت با دختر کانادایی همکلاسیم Alison که درست همسن منه و از ۱۸ سالگیش خانوادش بهش گفتن باید اجاره خونه بدی و ۲۰ سالش بوده رفته با دوست پسرش زندگی کرده و نصف اجاره خونه رو داده بعد اون پسره ولش کرده مجبور شده رفته ۳ سال هم مکزیک جاهای مختلف کار کرده و بعد رفته انگیلیس و از اونجا دوباره برگشته کانادا شروع کرده به درس و کار ، از نظر فرهنگی و میزان Individualism یکی باشم. مسلمه که برای اون جا افتاده که بمیره و بمونه خودشه و خودش.

مساله مطالعه این مدل Hofstede هم اینه که فرهنگهای مختلف رو فقط ( معرفی ) میکنه ، کارش این نیست که بگه چرا این فرهنگ اینجوری شده و چرا اون فرهنگ اونجوری نشده . معرفی و شناخت فرهنگ یک ملت یک مساله است ، ریشه یابی چرایی و چگونگی شکل گیری اون فرهنگها یک مساله دیگه است.








من نميدونم اين سرما و يخبندون تو اين سر کره زمين کی ميخواد تموم بشه . هوا اونقدر سرد ه که آدم قنديل ميبنده. یخبندون و برف رو دوست ندارم.

برای یکی از واحدهام دارم یه مقایسه ابعاد فرهنگی بین ایران و کانادا انجام میدم بر اساس مدل (Hofstede Cultural Dimensions). خیلی نتایج جالبی تو تحقیقم به دست آوردم . آدم رو متوجه مسایل اساسی در فرهنگ امروز خودمون میکنه. تو این مدتی هم که این چند وقته با کاناداییها درس خوندم این تفاوتها و بعضی جاها شباهتها رو لمس کردم . حالا اگه وقت کنم دلم میخواد بعد از یه مدتی که سرم از ین درسها خلوت تر شد مطلب رو ترجمه کنم و بذارمش اینجا . تفاوتهای فردی و فرهنگی و سنتی بین دو ملت که باعث ایجاد درجه پیشرفت و پسرفتشون میشه .








از سر کار ميام خونه از شدت خستگی عين جنازه ميخوابم . بعد که بيدار ميشم از غصه سکوت و تنهايی نميتونم از جام بلند شم. به ساعت نگاه ميکنم ميبينم تازه هشت شبه . خوب حالا بقيه شب رو چکار بايد بکنم ؟

يه حس تلخی دارم که نميتونم بگم چجوريه . يه جورايی حس ميکنم حال صادق هدايت رو اونموقع که خودکشی کرد ميفهمم .






دو دقيقه ميای تلويزيون رو ميزنی کانال وطنی يکم دلت وا بشه يه کانال داره يه سری آدم نشون ميده که شادترین رنگ لباسشون سبز يشميه ! يه کانال ديگه يه سريال آبکيه که يه نفر داره ميميره و بقيه دارن دورش زار ميزنن. يه کانال ديگه يه تحليلگر سياسی داره چنان با آب و تاب اعدام صدام رو تحليل ميکنه و ميگه خداوند انتقام مارو گرفت که يکی ندونه فکر ميکنه اينا صدام رو دستگير کردن و اعدام کردن. آقا شما اگه ميتونستی که تو اون هشت سال اينکار رو ميکردی. اما جالبترینش برام برنامه کانال دو بود. یه برنامه ای نشون میداد به اسم (هزار راه نرفته)! :

داشت با یه خانومی مصاحبه میکرد که ظاهرا آقاشون ایشون رو با چهار تا بچه گذاشتن و رفتن و تجدید فراش کردن. ظاهرا حاج آقا پولدار هم بودن خوب ! خانوم میگقتن که وقتی از آقا شکایت کردن دادگاه گفته شوهرتون نفقه بچه ها رو ماهیانه باید بدن خودتون هم چون بدون اجازه شما زن دوم گرفته تنها حقی که دارین اینه که میتونین طلاق بگیرین . ای ول به این قانون ساپورتیو ! همه دست دست ! دست دست !

من اصولا مشکلی با اینکه یکی از طرفین مزدوج بره و تجدید فراش کنه ندارم. خوب هر آدمی حق داره تو این یک باری که به دنیا میاد به زندگیش با یه کس دیگه پایان بده اگه دیگه حس میکنه به آخر خط رسیده . اما بحث من سر اینه که ساختار جامعه باید یه طوری باشه که زن و مرد فرصتهای مساوی برای برخورداری از این حق داشته باشن. نه اینکه آقا بره حال و حول ، خانوم بشینه چهار تا بچه بزرگ کنه . به هر حال همونطوری که بارها هم گفتم من واقعا اعتقاد دارم زیاد نمیشه امیدی به تغییر قانون و عرف و اینجور چیزا داشت. کما اینکه امشب تو همین برنامه هم هرچی حقوقدان و روانشناس حرف زدن همه آسمون و ریسمون به هم بافتن و آخرشم معلوم نشد که این خانوم دستش به کجا بنده؟ هر زنی باید از خودش شروع کنه . خودش رو بسازه . پایه های شخصیتی و اجتماعیش رو محکم کنه که هیچ مردی نتونه بهش زور بگه . هرچند متاسفانه وقتی قانون نقص داشته باشه تو قویترین زن با محکمترین پشتوانه هم که باشی به یه جایی میرسی که میبینی دستات بسته است و راه به جایی نداری.

میدونم بالاخره یه روزی میرسه که همه زن و مردهای هموطنم میتونن زیر قانون مساوی و فرصتهای برابر زندگی کنن. اما امیدورام اون روز خیلی دور نباشه.




This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com